شب ناهم آهنگ...



تولد دعوت بودیم .

 

پر بچه مچه بود .بچه ها هم که دیدین به یه چیزایی گیر میدن که خدا میدونه .

من گفتم تو این شلوغ پلوغیا برم یه وری کنار میز غذاخوری گوشه سالن لباس بپوشم دیگه دیرمون نشه.اتاق پرو خیلی شلوووووغ بووود

بعد کنار میز غذاخوری یه بچه اومدم زد بهم گفت خاله .من درحالی بودم که یه آستین مانتومو پوشیده بودم یکی از آستیناشو نه.!

گفتم جانم .گفت اون در نوشابه هه رو میدی؟

بهش دادم .گفت دیگه اینورا در نوشابه نیس ؟؟؟بدی بهم .!من در حالیکه یه وری بودم گفتم" الان بگردم برااااات"؟؟؟با حالت دعوا طوری .بچه هه یه بغض ریز کرد و سرشو انداخت پایین و رفت .!

من الان عذاب وجدان دااارم.!

آخه بچه چی کااار میکنی؟؟؟نمیبینی چه شرایطیه؟؟؟تنگ و تاریک و شلوغ و پلوغ.!جای نفس کشیدن نبوووود!


امشب خانواده داشتن عصر جدید میدیدن .

منم به صورت داوطلبانه داشتم طرفا رو میشستم !

یکی اومد اون اهنگ معروف وای من اگر نیایی رو خوند .

من داشتم باهاش هم خوانی میکردم.

خانواده صدای تلویزیون رو کم کردن .صدای منو گوش میدادن.!

منم متوجه نشدم .!تا آخرش خوندم .!

همه تشویییق .!

خخخخ

من

مسایقه استعداد یابی .

سینک ظرفشویی!

ظرفاااا

حقوق.

استعدادای به باد رفته!

.

مسابقات سرود و کلاس های سرود حداقل باعث شده فالش نخونم!


.

 

هنوز منتظرت هستم.

اما

عاشقانه های نابم!

تمام اشتیاقم به بوییدن عطرت.

 به شنیدن صدایت .

با اشک هایی که مهمان پیراهنت نشد.

روی  تکه کاغذهای سفید.

یا همین کیبورد کامپیوتر.

چکید و.

حرام شد!

.

*متن از خودم.عنوان از حامد عسکری شاعری که واقعا طرفدارشم شدید!

*کامنت فراموش نشه

*نویسنده نیستم!بدی و خوبیاشو ببخشید!

*کپی.با ذکر آدرس وبلاگ لطفا!


بارون یه جوری عاشقونه است که آدم دلش میخواد دهنشو باز کنه و زمینوهواو خاک و عطرشو یه جا ببلعه .!

 

 

اولش که راه افتادیم بارون بود تا رفتیم سمت بالا برف شد .!

امامزاده کوه عالی بود و پر از برف .منم یه لباس نازک و یه سویشرت نازک تر پوشیده بودم .!فکر کردم قطعا یخ میزنم!

ولی تو خود امامزاده خیلی حال و هوای خوبی داشت .ادم دلش آروم میگرفت .!گرمای روح بخشی داشت .عشق کردم!

دوباره اومدیم سمت شهر .بازم بارون شد .!

به ساز من که می رقصی قیامت میکنی! به به .!

چه طوفانی به پا کردی .چه طنازی .چه سر مستی!

دنیا رو میگم!ماشاالله!


_آخه بچه .تو از زندگی چی میدونی؟

+انقدر میدونم که بدون "اون" میمیرم !

و یه دیالوگ یهویی برخاسته از ذهن من!

پ.ن:گاهی منطق آدم بزرگا.ادمای دو دوتا چهارتا کن .ادمایی که فک میکنن حساب کتاب سرشون میشه .بدجور میره رو اعصابم .!مگه ما ادما چن بار تو این دنیای پر از تهدید و استرس و هیجان و خوب و بد وسفید و سیاه زندگی میکنیم؟مگه میتونیم 0.0001ام اونچیزی که جمع میکنیم رو ببریم اون دنیا اخه؟

زندگی گاهی تپش نامنظم یه قلب عاشقه .از دیدن معشوقش.!زندگی همین عشق بال زدن پروانه روی سر شکوفه هاس .!

اصلا زندگی صدای بازی بچه هاس که از مدرسه اون ور کوچه توی گوشم میپیچه .!

زندگی همین کاعذ و خودکار منه که که گاهی خیلی بیشتر از آدمای دور و برم فهم و شعور داره .فهم سکوت کردن و گوش کردن .چیزیه که دیگه کیمیا شده .

ادمای حساب گر و خسیس و دگم این روزا .به چی میگن زندگی؟وقتی که رورای قشنگ خدا رو با اسم شنبه به کام خودشونو دنیا زهر میکنن و روز جمعه هم دغدغه شنبه ولشون نمیکنه!

دغدغه پول .دغدغه نبود امکانات .و هرچی .!وقتی هنوز میشه اسمون آبی رو دید .هنوز میشه هرروز صبح دوباره نفس کشید .!و تو این وانفسای مرگ و میر یه روز تازه رو شروع کرد .!و با هم بود .و حتی میشه توی سخت ترین شرایط به هم اعتماد کرد .!و میشه به هم کمک کرد .زندگی دیدن ایناس .!نه دویدن پی چیزی که از اولش مال ما نیس .آخرشم مال ما نمیشه!


سلام

 

نمیدونم چرا امشب اعتماد به نفسم  اومده پایین .

انقدری که حس میکنم کل مضمونای ناب نوشتنمو فراموش کردم .

قراره توی کارگاه داستان نویسی شرکت کنم ولی یهویی یه حسی عین یه ساختمون متروکه تو دلم خراب شد که مگه من چه حرفی دارم واسه نوشتن؟

اصلا مگه چی میتونم بنویسم؟

خلاصه امشب خیلی استرس گرفتم .!

.

 


فرانسه بعد از فارسی شاعرانه ترین زبان دنیااااس واقعاااا.

من خیلی دوستش دارم .

البته به واسطه حقوق خوندن مجبور شدم یه کم یادش بگیرم .

در حد کمی .انقدررر کم که واقعا برای خودم متاسفم .

ولی مگه میشه آهنگ je t'aime رو شنید و اشک نریخت ؟

من خیلی این آهنگو دوست دارم .

انقدررر که دوست داشتم فرانسه یا یه کشور فرانسه زبان به دنیا می اومدم با خانواده ام .حرفای فرانسه رو کاملا میفهمیدیم !وقتی لارا فابیان داره گریه میکنه و این کلماتو میخونه حسش حتی از قاره ای به قاره ای دیگه منتقل میشه .

خدااای بزرگ چی میشد من میتونستم ادبیات همه کشورا رو بلد بشم؟؟؟؟و شعراشونو کامل بفهمم؟

من عاشق حس پنهان شده تو کلماتم .!

با کلاسای بی مزه فردا چه کنم؟


هی من میگم دوشنبه ها روز های خوبی نیستن .

نگاه کن تورو خدا؟

امروز سر کلاس جزا هیچ کس حرفای استادو نمیفهمید حتی یکی از بچه ها سر کلاس زد به شونه ام گفت من چیزی نمیفهمم !توچی؟.منم جواب ندادم داشتم همینطوری مینوشتم تا بعدا توی فرصت مناسب برم توکتاب متابا دنبال تفسیرا و جوابام بگردم .ته کلاسم نشسته بودم و با کسی کاری نداشتم .یهو استاد گفت خانوم فلانی؟گفتم بله استاد؟گفت متوجه شدی چی دارم میگم؟گفتم .اوم بله استاد(حناق که نیس .دروغه .همه هم میگن .من که نمیتونستم جلو هزار تا ادم که منتظر ضایع شدن منن بگم نه!)گفت ولی قیافه ات مشکوکه هاااا!گفتم .خب راستش استادآره! یه کم مشکوکم .نیاز به حلاجی داره حرفاتون.و مباحث کلاس!راستش الان یه کم گیج شدم .خب میدونید.!

یهو خیلی با ملایمت دساشو به معنای بسه اورد بالا گفت اصلا نگران نباشااااا.اینا مباحثیه که بعدا کاملا براتون روشن میشه .الان این میزان از سردرگم شدن کاملا طبیعیه.!

بعد از اون هی میگفت الان متوجه شدی؟؟؟

منم داشتم از خجالت می مردم.!

.

حالا اینا به کنار کلاس زبان بعدش .من یه جمله گفتم که به لحاط گرامری یه کم ایراد داشت .خیلی کم !در حد has beenو had.!

همینطوری سرمو ت دادم و داشتم یادداشت میکردم که استاد اومد بالا سرم گفت فاطمه مایوس نشیاااا.!اومدی اینجا اشکالاتو برطرف کنی .اوکی؟

گفتم استاد من مایوس نشدم که .گفت پس چرا سرتو ت دادی ؟

گفتم هیچی بخدا .همینجوری!مایوس واسه چی؟

دوستم میگفت فاطی استادا حق داشتن .امروز خیلی گیج و بامزه به نظر می رسی!

من هرچی تو اینه نگا میکنم نمیفهمم کجام گیج و بامزه اس امروز؟؟؟


تو زندگی همه ما آدما .یه ادمایی هستن که نمیشه مستقیما باهاشون حرف زد .یا دورن .یا کاش دور بودن.!چون نزدیکشون بودن هیچ دردی رو دوا نمیکنه.

نمیدونیم میشه با شعر باهاشون حرف زد .نمیدونیم حتی آهنگ گوش میدن ؟که یه آهنگ رو به واسطه ای به گوششوون برسونیم و بگیم آهاااای توی لعنتی!این حرفامه به تو .این اون حرفاییه که نمیشه از زبونم بیاد بیرون .

ایرانی گوش میدن یا خارجی اصلاااا؟

نمیدونیم اهل خوندن هستن؟که بشه یه کتابو بهشون معرفی کرد .یا یه متنو .!شاید به حرفای ما پی ببرن.

نمیدونیم .

ما هیچی از این آدما نمیدونبم.

اما این ادما .همیشه یه وقتی به قضیه پی میبرن که برای همه دیگه خیلی دیره.!

.

مخاطبم خیلیا هستن .

خیلیا .از دوست و اشنا و خانواده .و هر کسی که فکرشو بکنی.!

بعصیا از ماها .بلد نیستیم مستقیم حرف بزنیم .باید چی کار کنیم خب؟

ما بلد نیستیم داد بزنیم که اهااااااای مردم دنیا .ما رو دوست داشته باشین!

ما بلد نیستیم داد بزنیم و بگیم آهااااای ما ها یه کم توجه نیاز داریم .

اما اگه یه سر به اتاقامون .یه سر به جزوه های درسیمون بزنین .حتما یه برگه ای .نامه ای .کتابی .دفتری .پیدا میکنین !یا حتی اگه. اگه پلی لیستمونو چک کنین میفهمین حرف دلمون چیه!

ماها یه کم توجه .یه کم کنجکاوی .زندگیمونو از این رو به اون رو میکنه .!

یا نامه نمیخوانی .یا راه نمیدانی!


دیروز داشتم fight song رو بلند میخوندم و اتاقمو تمیز میکردمو ادا و اصول در میاوردم

انقدر هم صدای آهنگ زیاد بود صدای درو نشنیدم .

دیدم مامانم نیم ساعته داره بهم میخنده .!

من همش ضایع میشم.!

.

انقدر هیچ کاری نکردم این چن روز که خیلی خسته ام!

.دعام کنین!

میدونم وقت خستگی در کردن نیس .

میدونم الان وقت خسته شدن من نیس.

اصلااا میدونم الان وقت نشستن من نیس .!


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

دکتر کاوان باشگاه پرواز آموزش ایلوستریتور هفتاد و پنج دانلود خبرستان دانلود فایل ها فرهنگ رفلکس های اسیدی ذهن یک بشر پرسناژ